روزی از روزهای سال 86 تلفن اداره زنگ خورد و صدای نگران یک بنده خدایی که از آشنایان بود را شنیدم که می گفت: آب جوش روی فرزندم ریخته و من الان بیمارستان ساری هستم،می گویند عمل حدود یک میلیون هزینه دارد، شما که وضع مالی مرا می دانی، اگر میتوانی کاری بکن...
هرچه با همسرم حساب کتاب کردم 200 هزارتومان بیشتر جهت کمک نداشتیم،این بود که به رییس اداره که انسان مومنی بود و شناخت نسبی از این فرد داشت زنگ زدم و ماجرا را گفتم.گفت: فردا صبح بیایید پیش من...
فردا صبح با این فرد رفتیم پیش رییس اداره مبلغ 400 هزارتوان به ما داد،گفت دیشب که با دوستانم دور هم سالن ورزشی بودیم ، موضوع را گفتم هرکدام مقداری کمک کردند و شد 400 هزارتومان...
200 هزار تومان هم از یکی از دوستان اداره اوقاف به ما کمک کرد و سرجمع مبلغ800 هزارتومان تحویل این بنده خدا دادم که با کلی خوشحالی جهت ترخیص فرندش به ساری برگشت...
سالها از این موضوع گذشته ، هنوز این شخص زنگ می زند یا هرجا ما را می بیند به سمتم می آید می گوید: حاجی هر کاری داری به من بگو در خدمت هستم.آن رییس اداره هم باز نشست شده و از شهر ما رفته اما هنوز این فرد هر از گاهی برای دیدن او پیشش می رود...
به نظر من بهانه برای ثواب کردن و در دل مردم نفوذ کردن در اطراف ما فراوان وجود دارد. هیچ ایرادی ندارد پیش پای پیرزن یا پیر مرد یا دانش آموزی توقف کردن و آنها را تا مسیری رساندن...
دعای آنها باعث می شود خداوند جواب ما را در تنگناها بدهد،اینکه احساس می کنید ماشینتان از کنترل خارج می شود اماهمه چیز ختم به خیر می شود یا از تصادف وحشتناکی جان سالم به در می بریم حتما حاصل این دعاهاست که دعای مومن قضا و قدر الهی را برمی گرداند...
و اینکه چند روز پیش به مسجدی رفته بودم و همان بچه 3 ساله را دیدم که الان بزرگ شده و قاری قرآن ، خیلی خوشحال شدم.هر چند آثار آن سوختگی کمی در دستانش باقی مانده است...اما همینکه ما را تحویل می گیرد کلی ارزش دارد.